زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

 

دوستان عیب کنندم که چرا آپ نکنی؟

اصلا مگه حرفی هم باقی مونده که من بنویسمش؟حرفی هم اگر هست دوستان زحمت نوشتنش رو دارن میکشن.

من خیلی که سر درد دلم باز شه میخوام بنویسم آیزنهاور یکشنبه میرسه خلیج فارس.میگم اینتر پرایز هم تو راهه.که خوب خبر خوبی نیست. یا فوقش بگم که فستیوال فیلم رم شروع شده.که خوب لابد میدونین خودتون.

اصلا تصمیم گرفتم یه مدت آپ نکنم فقط بیام مطالب شماهارو بخونم و برم.حوصله ندارم این روزها.تازه.قراره برام مهمون بیاد .سه نفر.نه هم زمان.نه اصلا هیچ ربطی به هم دارن.سرم شلوغ میشه احتمالا.

اینهایی رو هم که نوشتم محض رسوندن این مطلب بود که بگیم آقا انوش اگه به فرمان شب قطبی آپ میکنیم واسه دستور شما هم کمتر از این نمیکنیم.(با لحن : ما تو محله به همه گفتیم زدیم .شما هم بگین زده.واسه لوطی افت داره... بخونینش)

خلاصه تا یه مدت هر بدی و خوبی که از ما دیدین حلالمون کنین.( این یه مدتی که گفتم ممکنه یه روز باشه یا یه هفته یا یه ماه...)ولی به همه کما فی السابق سر میزنم.

فعلا زت زیاد.

برای تنهایی پل های فلورانس اشک میریزم.

 

پیره زنی که سالها دوستش میداشتم خیلی زیاد آخرین جمله ای که گفت این بود: چرا خبر نگار شدم؟

بعد برای همیشه چشمهاشو به روی منظره رودخانه و پل و شهری که دوستش میداشت بست.

کلیسا زنگ میزد.قلبم کنده شده بود.داشت با مسافر میرفت انگار.از روی رودخانه و پل و شهر گذشت.از میدونها و کبوترهای که دونه میخوردن.از صحن کلیسایی که روزگاری خیلی برو بیا داشت.از بالای سر مجسمه هایی که از لای دستهاشون آب میریخت تو حوض های وسط میدون.

بغضم ترکید و گفتم : تو اگه باز به دنیا بیای باز هم خبر نگار خواهی شد.

ولی دیر گفتم.صدامو نمیشنید.

پ.ن:شاید بعدا مفصل تر  بنویسمش.

 

آپ قطبی

 

به دو تا مکالمه توجه کنید.(هر گونه شباهت اعداد تصادفی میباشد)

۱:تو ماشین رو که انداختی تو کاراژ منو دیدی بعد یادت رفت که اطلاع بدی که داری با من میایی بیرون.نکنه نگران بشن؟

۲: نه قربونت برم .هواسم بود.کسی خونه نیست که اطلاع بدم.

۱: آها.خوب زنگ بزن اطلاع بده .بیان خونه نگران نشن؟

۲: نه .کسی نیست آخه .

۱: بابات؟

۲: یه مسافرت کاریه.

۱: کجا؟

۲: قبرس .بعدش هم لندن.دوباره همین مسیر رو بر میگرده.

۱:پس حسابی سوقاتی میخوری.

۲: نه بابا .گفتم که .رفته یه سفر کاری.اصلا وقت خرید نداره.

۱: اوکی.خوب ماما چی؟

۲: اونم رفته بود آلمان یه سری به دختر خاله اش بزنه که اتفاقی ویزاشون جور شد رفتن آمریکا .

۱: خوب پس بلاخره سوقاتی میخوری.

۲:از این طریق شاید.

................................................

۱: .........( بعد از سلام و احوال پرسی۹ چه خبر؟

۲: سلامتی.دنبال یه ضامن هستم وام بگیرم.

۱: آها .چه قدر؟

۲: ۱۰۰ هزار تومن.

۱: آها...دیگه چه خبر؟

۲:   ۷ ماهه که اجاره خونه ندادیم.یه تیکه زمین داشتیم دارم اونو میفروشم.دعا کن مشتری بیاد.

۱: ان شالله هر چی صلاحه.دیگه چه خبر؟

۲: داروهام تموم شده .منتظرم یه پولی دستم بیاد برم داروهام رو بخرم.

۱:...

۲: اونم مریضه دکترها میگن مثل اینکه مریضیش بده.آخر آبان وقت گرفته بره دکتر.

۱: اگه حالش انقدر بده چرا زودتر نمیره؟

۲: آخه بیمارستان دولتی وقت گرفته اونها هم وقتهاشون دیر به دیره.

۱: آها.....

۲: اون هم افسردگی گرفته .اصلانمیتونه حرف بزنه.فقط گریه میکنه.

۱:...

۲:...

۱:...

۲:....

 

این داستان همین طوری ادامه دارد.

شب قطبی گله کرده بود که چرا آپ نمیکنی.اینم به خاطر گل روی شب قطبی.