زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

 

 

 

خدا پاشو بات حرف دارم

خدا چند سالی بات حرف دارم

کجاهاشو .ببین تازه اول راهم

خدا پاشو من یه آشغالم

خدا  پاشو پاشو بات حرف دارم...

 

 

                                آی هو دریم.آی هو دریم.

 

پ ن :به دلیل پایین بودن سرعت نتم پاسخ به نظراتم پرید.اینجا مینویسم.

سرکار خانم بهتاج.اینها رو من نگفتم.پدر خوانده گفته .من هم چون باهاش موافق بودم تکرارش کردم.اگه متوجه شدی من چی گفتم الان.

خاموش جان.چرا تو این خراب شده بیشتر زندگی ها شبیه همه؟ همون «چرت و پرت»هایی که شمردی رو میگم.

 

نظرات 8 + ارسال نظر
someone دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 13:22 http://yaveh-gooyan.blogsky.com

خدایا نیستی ؟؟؟؟؟

----
شاید باید حرفت را بزنی مثل من ....


----

موفق باشی

Elias دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 13:32 http://hasratparvaz.blogsky.com

be nazar miad harfaze yiadi too delet dari.
wali khodam goosh nemideh.
ya age bedeh foghesh yek hafte,baadesh hame chi dobare mishe eyne awalesh

آره من گفتنی زیاد دارم.اما میخوام بیدارشه تا نگفتنی ها رو بهش بگم.

زهره بهتاج دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 13:42 http://tasnim2.iranblog.com

توروخداخلق کرده...
چرابه هنرمندی خدامیگی آشغال؟

رامین دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 13:56 http://www.newhk.blogsky.com

وبلاگ خوبی داری به ما هم یه سر بزن البته تازه ساخته

خاموش دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 16:31 http://www.quarantine.blogfa.com/

سلام خانم،
خدمتتون عارض بشم که تعطیلات الان دوهفته ای میشه که درش تخته شده و تعطیله.
یه کم قاطی حرص و پول و کرایه خونه و قسط بانک مسکن و قبض موبایل و این چرت و پرتا شدم.
ایشالله زود میرسیم خدمتتون.

پ.ن:
البته اوضاع کامپیوترمون هم زیاد خوب نیست.
و اینترنتمون هم.

همسفر چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 17:02

خدا خیلی وقته خوابه آبجی . با این صدا ها هم بیدار نمی شه

خاموش دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 00:33 http://quarantine.blogfa.com

سرکار خانم سایه خانم،
من گاهی فکر میکنم زندگی بدون این چرت و پرتا باید چیز لذت بخشی باشه.
قضیه اینه که گاهی این چرت و پرتا با چنگ و دندون به ما چسبیدن، طوریکه خودمون هم دلمون نمی یاد بیخ خرشون رو رها کنیم.
گاهی جوف این چرت و پرتا یه چیزی مثل اعتقاد و احساس و این چیزا خوابیده که دو دستی چسبیدیم بهش و نمی تونیم رهاش کنیم به امون خدا.
....
دیدی باز سر و کله مون پیدا شد، سایه جان؟

سروکله ی شما رو چشم ما.

شب قطبی شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:00

خانومی من که میدونم شما از ما گله دارین ٬ قبول! باور کن اگه زنگ نزدیم از شرمندگیه ولی اس م اس مون رو هم جواب نمیدی! بیا آشتی کنیم تو رو خدا.. آشتی باش ..دیگه بزرگ شدی به خدا...( به هر حال بازم اولین تولد مادر بودنت مبارک )
می بوسمت هزاربار کاش ... دنیا یه جور دیگه بود ...عوضش میکنم قول ...حالا می بینی.

مرصی عزیزم.ممنونم که به یادم بودی.آخه دیوونه چه قهری؟اس ام اسی به دستم نرسید که.ما رو اینجوری شناختی؟من هم هزار بار میبوسمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد